عدم حضور پدر و شاغل بودن مادر: مطالعاتی که در این مورد انجام شده نشان داده است که پسران فاقد پدر از یک سو کمتر از پسران دارای پدر تخیلات پرخاشگرانه دارند و از سوی دیگر استعدادهای عددی آن ها ضعیف تر از مهارت کلامی آن ها است و همچنین مادران چنین خانواده هایی سخت گیر تر و ‌و رابط آن ها با فرزندان خشن تر است زیرا برای اعمال کنترل ناچارند ژست پدرانه بگیرند.اما بعضی از اثرات این فقدان ‌در مورد دختران ممکن است در دوران بلوغ ظاهر شود یعنی هنگامی که باید نقش های زنانگی خود را ایفا کنند به مردی علاقمند شوند.مطالعات مشابه ‌در مورد فقدان مادران چندان فراوان نیست؛زیرا کمتر خانواده ای است که با فقدان مادر بتواند بدون جانشین مادر باقی بماند.اما مطالعاتی ‌در مورد آثار اشتغال مادر بر فرزندان انجام گرفته است (اتکینسون[۳۱] و همکاران، ۱۹۸۳، ۱۹۹۳).این مطالعات نتوانسته اند به روشنی نشان دهند که اشتغال مادراز نظر جنبه‌های عاطفی و سازگاری های این کودکان اثرات زیان باری دارد.بر خلاف تصور عمومی معلوم شده است که این کودکان نه از نظر اضطراب و احساس وابستگی ا ز کودکان مادران خانه دار بالاتر ند و نه از نظر کاهش اتکای به خود و اعتماد به نفس که تصور می رود عدم حضور مادر موجب آن باشد.دختران مادران شاغل نقش زن را در خانواده ها چندان متفاوت از نقش پدر نمی بینند و از نظر آنان پدران نیز بنا به اجبار حاصل از شاغل بودن مادر خانواده ، مسئولیت هایی را در درون خانه به عهده دارند.

 

آثار اولیه گروه همسالان: ساختار و ترکیب خانواده به هر شکلی که باشد، کودک به تدریج در معرض اثرات گروه همسالان خود قرار می‌گیرد این روند تاثیرپذیری بایافته‌هایی که از مشاهدات گروه ‌هم‌بازی ها در مهد کودک ها و کدکستان ها یا محیط زندگی کودک در محله و کوچه به دست آمده اند تأیید شده است، اگر چه در میان کودکان خردسال تعامل سازمان یافته با دوام کمتر به چشم می‌خورد، با این وجود این کودکان نسبت به یکدیگر پاسخ دهی های قابل توجهی دارند.در پنج سالگی کودکان در کاربرد وسایل بازی همکاری نشان می‌دهند و از ساخته های یکدیگر ایراد می گیرند.مدت زمان این بازی ها هر چند کوتاه و شامل چند فعالیت مختصر است و در عین حال نشانگر میزان آگاهی از حضور دیگران و ظرفیت سازی اجتماعی متقابل در این دوره سنی است و شواهدی در دست است که نشان می‌دهد در همین دوره احساس ما بودن و هویت گروهی، پس از این که گروهی از کودکان به طور مداوم با هم بازی کردند مشاهده می شود.در همین دوره است که رفتارهای غیر عادی ضد اجتماعی کودکان یا کناره گیری و انزوای آنان توجه والدین و دیگران را به خود جلب می‌کند.

 

نظریه فروید ‌در مورد شخصیت:

 

شخصیت ازنظر فروید دارای سه وجه است: نهاد، که نماینده تمایلات و غرایز حیوانی و تابع اصل لذت است.خود یا من که نماینده واقعیت ها بوده و تابع اصل واقعیت است و فراخود یا من برتر، که نماینده ی سانسورهای اجتماعی و وجدان شخص است و هدف آن جلوگیی از ارضا تمایلات انسان است.رشد روانی جنسی کودک طبق نظریه فروید شامل سه مرحله است: اول، مرحله ی دهانی؛ دوم، مرحله مقعدی؛ و سوم، مرحله ی جنسی یا شهوانی: که عدم رشد مناسب و در هر مرحله یا تثبیت در هر یک از این مراحل، عواقب نامطلوبی برای رشد شخصیت در دوره های بعد به همراه خواهد داشت.علاوه بر این شخص برای انسجام شخصیت خود از یک رشته مکانیزم های دفاعی استفاده می‌کند که مهم ترین آن ها عبارتند از:واپس زنی، جابه جائی، والایش، برون فکنی، همانند سازی درون فکنی، بازگشت، تثبیت، انکار، دلیل تراشی، تبدیل و جبران.

 

همه این مکانیزم ها راه حل هایی غیر معقول برای سازگاری هستند.

 

نظریه فروید از جنبه‌های مختلف مورد انتقاد قرار گر فته است اما درعین حال، هنور هم به وسیله ی بسیاری از متخضضان روان درمانی به عنوان یک روش ردمانی مورد استفاده قرار می‌گیرد.

 

ساختار شخصیت از نظر یونگ:

 

یونگ شخصیت را مرکب از چندین سیستم یا دستگاه روانی می‌داند که ضمن مستقل بودن در یکدیگر تاثیر متقابل دارند.این سیستم ها عبارتند از:

 

    1. من یا خود: من یا خود،همان شعور آگاه یا ضمیر خود آگاه است که مجموعه ای است از احساسات، خاطرات، افکار و عواطفی که شخص نسبت به آن ها آگاهی دارد و برای آن معلوم است و باعث پی بردن و شناخت او از وحدت و هویت خود می شود.

 

    1. ناهشیاری فردی: به نظر یونگ، ناخود آگاه فردی حاوی ویژگی ها و کیفیاتی است که در گذشته شخص، خودآگاه بودند اما اکنون به دلایل خاصی واپس زده شده یا فراموش شده اند.

 

    1. ناهشیاری جمعی: علاوه بر ناخودآگاه فردی،درانسان یک ناخودآگاه جمعی نیز وجود دارد که نوعی حافظه مربوط به گونه انسان و ناهشیاری غیر قابل دسترس است که نماینده تجربه های تراکمی نوع بشر و حتی موجودات پائین تر از بشر است.

 

  1. صورت های ازلی یا کهن الگوها: این ها تجربه ها و معلوماتی هستند که در طول تاریخ بشری از نسلی به نسل دیگر منتقل شده اند؛ مثلا میل به جاودانگی یک صورت ازلی است که دراسطوره ها وافسانه ها به صورت های مختلف منعکس شده است.

الف) پرسونا یا نقاب:این واژه همان گونه که در تعریف شخصیت اشاره کردیم، به معنی ماسک ونقاب است که بازیگران در یونان قدیم به چهره می گذاشتند منظور یونگ از به کاربردن این اصطلاح صورتی است که شخص با آن در اجتماع ظاهر می شود.

 

ب) انیما (مادینه روان) و انیموس (نرینه روان): اصل دو جنس بودن آدمی، یعنی این که در هر انسانی هم جنبه‌های زنانگی و هم جنبه‌های مردانگی توأما وجود دارد، در نظریه یونگ به صورت ازلی انیما و انیموس نسبت داده شده است.جنبه زنانگی در مردان انیماست و جنبه مردانگی در زنان انیموس.

 

سخن های شخصیتی در نظریه یونگ

 

یونگ برای افارد انسانی، برحسب آن که بیشتر متوجه عالم درون باشد یا عالم بیرون، دو سنخ شخصیتی قائل است: گروه اول را درون گرا و گروه دوم را برونگرا می نامد.درتعریف برون گرا و درون گرایی یونگ می‌گوید:«وقتی توجه به امور و اشیاء خارج چنان شدید باشد که افعال ارادی در سایر اعمال اساسی آدمی صرفا معلول مناسبات امور و عوامل بیرونی باشد و نه حاصل ارزیابی ذهنی، این حالت برونگرایی خوانده می شود بر عکس شخص درون گرا غالبا متوجه عوامل درونی و ذهنی است و زیر نفوذ این عوامل قرار دارد.تردید نیست که او شرایط و اوضاع و احوال بیرونی را می بیند، اما عوامل و عناصر ذهنی بر او برتری و مزیت دارند و حاکم بر اموال و رفتار او هستند.» (یونگ[۳۲]، ۱۹۲۷)

 

علاوه بر این تیپ شخصیتی، یونگ برای آدمی چهار کارکرد نیز قائل است که عبارتند از حس کردن شهود، احساس و تفکر که ترکیب آن ها با دو تیپ ذکر شده جمعاً هشت تیپ شخصیتی ایجاد می‌کند به شرح زیر است:

 

برون گرایی متفکر: افراد این سنخ طبق قواعد دقیق و جدی زندگی می‌کنند.آنان احساسات و عواطف خود را مهار می‌کنند.در تمام جنبه‌های زندگی خود عینیت گرا هستند و در افکار و عقاید خود خشک و متحجرند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...